جایگاه عاشورا در میان اهل سنت
نظریه اول :
دیدگاه منفعت محوریكی از نخستین واكنش های اهل سنت كه از همان آغاز حركت سیدالشهدا از مدینه شروع شد و در جریان حضور آن حضرت در مكه به اوج خود رسید و در طول مسیر وی به سوی كربلا تداوم یافت، توصیه بزرگان اهل سنت به آن بزرگوار مبنی بر ترك انقلاب در برابر نظام یزیدی ، به دلیل مساعد نبودن شرایط بود.
آنان پس از آگاهی از مخالفت امام با بیعت یزید بن معاویه و اقدام آن به خروج از مدینه با مقدمات و برخورد با امام ، بر این نكته پای فشردند كه شرایط برای قیام و برانداختن حكومت امویان و پی افكندن نظام اسلامی و مردمی آماده نیست و مردم كوفه ، پایداری و تعهد مداری لازم را برای یاری شما و انجام این فریضه مهم ندارد . یكی از نخستین افرادی كه در مسیر امام حسین (ع) با آن حضرت مواجه شده ، زبان به مشورت گشود عبدالله بن مطیع بود كه پس از دیدار با امام برای آگاهی از قصد او ، چنین گفت : فدایت شوم . . . هرگاه مكه رسیدی ، هرگز قصد كوفه نكن ، زیرا این شهر نامیمون است و در آنجا بود كه پدرت كشته شد و برادرت خوار گردید و به نیرنگ گرفتار شد.ملازم حرم (مكه) باش شما سرور عرب هستی و هیچ فردی از اهل حجاز با شما قابل مقایسه نیست . مردم از هر طرف به سویت جذب می شوند . اگر شما را بكشند ، بعد از شما همگان در معرض خطر قرار میگیریم . این جملات دو مطلب را بیان می كند :
الف) شرایط كنونی به طور عموم و اوضاع كوفه و گذشته مردم آن شهر به خصوص ، و سرنوشت امام علی و امام حسن می آموزد كه زمینه برای انقلاب و قیام آماده نیست و نباید به یاری مردم كوفه و دعوت آنان دل بست و نمی توان با وعده های آنان قیام كرد.
ب) شرایط حجاز بهتر از كوفه است ، دست كم حضور و التزام در مكه و حرم امن الهی ، برای محفوظ ماندن آن حضرت بهتر است . پس اگر بناست آن حضرت جای امنی برای حفظ جانش بجوید ، پناه جستن به كعبه بهتر از مناطق دیگر است از نصایح این افراد به روشنی به دست می آید كه افراد یاد شده ، تنها فلسفه نهضت حسینی را در دستیابی به قدرت و بر انداختن یزید از حاكمیت دانسته اند .از این نظر ، به وعده و عُده مردم كوفه و گذشته آنان پرداخته اند و با نظر داشت سابقه كوفیان و كارنامه آن قوم در مورد امام علی و امام حسن و مقایسه پایداری و توانایی آنان با مردم شام و قدرت یزید ، امام را از این اقدام منع و انقلاب حسینی را ناموفق و شكست پذیر پیش بینی كردند . ابوبكر ابن عربی از گفته های این گونه افراد چون بن عمر و بن عباس چنین برداشت كرده است و ضمن اتخاذ موضع جانب دارانه به نفع یزید چنین می افزاید : اگر حسین بن علی بزرگ و بزرگزاده این امت و شریف ترین شخص ، فرزند شریف ترین فرد است ، به امور خانه ، زراعت و دام خود می پرداخت ، به جا می نمود.هرچند مردم حتی بن عمر و بن عباس به او مراجعه كرده ، برای قیام از او دعوت می نمودند ، توجهی بدانان نمی كرد، بلكه مردم را بدانچه پیامبر هشدار داده بود ، متوجه می ساخت و آنچه درباره برادرش فرموده بود و می دید تأمل كرده ، عبرت می گرفت كه خلافت از دست برادرش با همه لشكریان زمین و بزرگان مردم كه خواستار و هوادارش بودند ، خارج گردید ، چگونه برای او میسر می گردد ، در حالی كه بزرگان او را از نهی كرده و باز می داشتند . او در ادامه مشروعیت قیام را زیر سوال برده ، نظرات منفی برخی از اصحاب در مورد قیام می آورد و همكاری نكردن آنان را با قیام ، به عنوان شاهد این امر بیان می كند . در مجموع ، او فلسفه انقلاب را در قدرت طلبی و حكومت خواهی می داند و بر این باور است كه شرایط اجتماعی و اوضاع فرهنگی ، سیاسی و قبیله ای آن را مساعدت نمی كرد و برخی از بزرگان صحابه نیز با ظرافت و كیاست ، شرایط یاد شده را درك و به آن حضرت بازگو كردند . عبدالرحمن بن خلدون ، با آن كه مشروعیت انقلاب كربلا را می پذیرد و بن عربی را به دلیل موضعه گیری منفی در برابر قیام حسینی و این كه امام حسین را مقتول شمشیر جدش می شمارد ، مورد انتقاد شدید قرار میدهد ، در مورد فلسفه انقلاب كربلا موضع مشابه می گیرد. او تسریح می كند كه شوكت ، از آن بنی امیه بوده و در اختیار یزید قرار داشت .حسین بن علی از آن شوكت و قدرت محروم به حساب می آمد و از توان یزید نیز آگاهی لازم را نداشت : اما درباره امام حسین و اختلافی كه روی داده ، باید گفت چون فسق و تبه كاری یزید در نزد همه مردم آشكار شد پیروان و شیعیان خاندان پیامبر در كوفه ، هیئتی نزد حسین فرستادن كه به سوی ایشان برود تا به فرمان وی برخیزند .حسین دید كه قیام بر ضد یزید تكلیف واجبی است ، زیرا او متجاهر به فسق است و گمان می كرد خود او به سبب شایستگی و داشتن شوكت و نیرومندی خانوادگی ، بر این امر توانا است .امام درباره شایستگی خود ، همچنان كه گمان كرده بود درست بود ، بلكه بیش از آن ، شایستگی داشت ولی درباره داشتن شوكت اشتباه كرد.خدا او را بیامرزد ، زیرا عصبیت صرف در قبیله قریش و عصبیت قریش در قبیله عبدمناف و عصبیت عبدناف تنها در قبیله بنی امیه بود و این خصوصیت را درباره امیه ، هم قریش و هم دیگر قبایل می دانستند و آن را انكار نداشتند .ابن خلدون با اینكه مشروعیت الهی قیام كربلا و شایستگی های امام حسین رهبر انقلاب را از سوی ، و مفاسد فراوان یزید را از سوی دیگر مورد تأكید قرار می دهد ، ولی شرایط را از نظر پشتیبانی مردمی مساعد نمی داند و این قیام را از قبل محكوم به شكست می شمارد .او هر چند با این تحلیل با بن تیمیه ، بن عربی و برخی هم فكران معاصر آنان موافقت نمی كند و قیام امام حسین را صرفا برای دستیابی به قدرت نمی داند ولی ناآگاهی مردم و جود به اصطلاح شاه كلید عصبیت در دست یزید را ، عامل اصلی شكست امام حسین (ع) می داند . بر اساس این دیدگاه ، انقلاب كربلا فقط یك فلسفه داشت ، و آن برانداختن یزید به كمك شیعیان كوفه و به خلافت رسیدن حسین بن علی بود كه به دلیل نبود امكانات و نامساعد بودن شرایط و همراهی نكردن عصبیت قریش ، به شكست انجامید .جلال الدین سیوطی نیز خروج امام حسین را برای دستیابی به خلافت ، اصل و اساس فلسفه انقلاب كربلا دانسته است كه با اعتماد به وفاداری و اعلام پیروی مردم كوفه همراه شد و سرانجام با فاجعه كربلا پایان یافت .او پس از مطرح كردن دوران حكومت یزید ، به بررسی مخالفت امام حسین در مورد بیعت به یزید می پردازت و می نویسد : اهل كوفه در دوران معاویه با امام حسین مكاتبه كرده خواستار خروج او بر ضد حكومت شده بودند ، ولی او خودداری كرد . اما وقتی برای یزید بیعت گرفته شد ، عزم خود را جزم كرد و به سوی كوفیان رهسپار گردید . از آن پس ، بن زبیر به خروج نظر موافق داد و بن عباس گفت این كار را نكن ابن عمر گفت خروج نكن ، خداوند رسول خدا را بین دنیا و آخرت مخیّر كرد و او آخرت را برگزید و شما پاره تن او هستید و خلافت به شما نمی رسد . بن عمر همواره می گفت : حسین بر من غالب آمد و خروج كرد . ولی اضافه می كند كه ، كوفیان نامه ها و پیك های فراوان فرستادند و امام به آن امید حركت كرد . سرانجام اهل كوفه او را خوار كرد چنان كه ویژگی آنان درباره پدر و برادرش نیز چنین بود . حسین هنگامی كه از هر جهت خلع سلاح شد ، تسلیم شدن و رجوع به یزید و دادن دست تسلیم به او را مطرح كرد ، ولی لشكریان كوفیان فقط قتل او را در نظر داشتند .از نوشته های حاضر و مطالبی كه سیوطی در این باب آورده است ، به ویژه بزرگ نمایی نسایح و مشورت های برخی از اصحاب از جمله بن عمر و اعتماد حضرت به مردم كوفه ، به دست می آید كه از نگاه او ، مسئله دستیابی به حكومت و اعتماد به دعوت مردم ، فلسفه و هدف انقلاب كربلا بوده است . شیخ محمد طنطاوی مصری (م 1277) به پیروی از بن خلدون در مورد انقلاب كربلا نوشته است : حسین بن علی از روی خوش گمانی به كسانی كه به دعوت او پرداخته بودند و او را برای قیام و قبضه كردن خلافت تحریك می كردند ، اعتماد نمود . از این رو ، قیام كرد ، ولی از طرفی قدرت و شوكت بنی امیه و شدت عمل دستگاه حاكم را به حساب نیاورد و از طرفی دیگر ، فریب كاری مردم عراق را كه در گذشته پدر و برادرش را فریب داده بودند ، از نظر دور داشت .عبدالوهاب نجار (م 1360) از دانشمندان معاصر مصری و استاد دانشگاه الازهر نیز با این عده هم فكری نشان داده و درباره انقلاب كربلا آورده است : ظلم است كه گفته شود یزید بن معاویه حسین بن علی را اجبارا به سوی عراق فرستاد زیرا حسین به اختیار خود به عراق رفت او تحت تأثیر دو عامل فریب خورد : یكی این كه خیال كرد عراقیان كه دعوتش كردند ، او را یاری خواهند داد و دیگر اینكه تصور كرد خویشاوندی با رسول خدا چنان مقام اجتماعی به او داده است كه می تواند در این مبارزه پیروز شود . محب الدین خطیب مصری (م 1389) كه از حاشیه نویسان و شارحان هم اندیش بن عربی است ، در حاشیه العواصم من القواصم پس از گزارش خصمانه نصایح كسانی كه امام را از قیام عاشورا باز می داشتند ، می نویسد : این همه كوششی كه افراد خیر خواه برای ممانعت از سفر حسین بن علی به كوفه كردند ، كه (زیرا این سفر وی به كربلا ) برای خود و اسلام و امت اسلامی تا امروز و تا قیامت نامیمون و زیان آور بود و تمام این زیان ها به سبب جنایتی بود كه شیعیان مرتكب شدند ، زیرا آنان بودند كه از روی نادانی و غرور و حس فتنه انگیزی و ایجاد اختلاف ، حسین بن علی را برای قیام و سفر به عراق بر انگیختند .شیخ محمد الخضری نیز پس از تخطة قیام حسینی آن را مایه اختلاف و تفرقه امت اسلامی دانستند ! در این باب می نویسد : نهایت امر این است كه ان فرد ( حسین ) در صدد طلب امر حكومت بر آمد كه شرایط دستیابی به آن برایش آماده نشده بود پس بین او و خواستنش موانیع ایجاد گردید و سرانجام در راه تحصیل آن جان باخت - مبانی این نظریه - این نظریه از نظر مبانی ابعاد مختلفی دارد كه با بررسی آن ، مواضع هوی داران آن در مورد انقلاب كربلا و اقدامات امام حسین از یك سو ، و توجه آنان به مسأله خلافت یزید و امویان از سوی دیگر به دست می آید كه به قرار ذیل است :
یزید بن معاویه ، خلیفه برحق مسلمانان بود و هرگونه مخالفت در برابر آن ، نامشروع و یا وحدت شكن تلقی می شود ، مقام خلافت به او اجازه می داد هرگونه لازم تشخیص دهد ، در برابر خروج كنندگان ، از جمله حسین بن علی عمل كند و در كربلا نیز اقدامات یزید مشروع و قابل دفاع است . 2 قیام امام حسین بر اعتماد به مردم كوفه و فریب آنان مبتنی بود و حضرت در این باره نصیحت و مشورت بزرگان و صاحب نظرانی چون بن عمر و امام حسین تازه متوجه آن گردید .
امام حسین در پذیرفتن دعوت كوفیان و اعتماد بر فرستادگان و نوشته های آنان ، تجربه امیر مومنان و ناكامی برادرش امام حسن مجتبی را نادیده گرفت و از سرنوشت آنان برای شناخت كوفیان و عبرت آموزی در مورد رد دعوت آنان استفاده نكرد .
(نقد این نظریه ) الف : یزید دارای شرایط اساسی از جمله عدالت و فقاهت برای خلافت نبود و اهل سنت عمدتا این معنا را پذیرفته اند .بنابر اسناد معتبر تاریخی ،حدیثی و فقهی آنان،یزید نه تنها فاسق ، بلكه كافر بود و از دانش های اسلامی كه برای مقام خلافت لازم است محروم بوده و آگاهی نداشت.از این رو ، بیشترعالمان اهل سنت به جواز لعن او فتوی داده اند،و او را كافر و دارای گناه نا بخشودنی دانسته اند و نقل روایت از وی را جایز نشمرده اند .
(ب) انتقال قدرت به یزید از سوی معاویه نیز بر خلاف سنت جاه افتاده نزد اهل سنت انجام گرفت در حالی كه مردم عموما به او رضایت نداشتند ، زیرا بیعت یزید با فریب و تهدید صورت گرفت و بنا بر نظر رهبران اصلی مذاهب اهل سنت ، بیعت از روی فریب و تهدید هیچ ارزش حقوقی و آثار شرعی ندارد .اضافه بر این ، پیشگویی های پیامبر در مورد امویان به طور عموم ، و یزید و دار و دسته اش به خصوص از سوی ، و لزوم حمایت حسین بن علی و مقام و منزلت آن حضرت نزد پیامبر از سوی دیگر ، شكی در مشروعیت نداشتن خلافت یزید و لزوم مقابله با او از نظر شرع باقی نمی گذارد.
( ج ) هیچ یك از سپاهیان یزید و فرماندهان آنان اهل اجتهاد نبودند .در صورت وجود چنین توان و زمینه ای نزد برخی از آنان ، به گواهی تاریخ ، آنان مواضع امام حسین را بر حق نمی دانستند و بارها ندامت خود را از مقابله با آن حضرت و به وجود آوردن فاجعه اعلام نمی كردند .در مورد ناصحان و مشاوران نیز این نكته قابل یادآوری است كه هیچ یكی از آنان ، مشروعیت انقلاب كربلا را مورد تردید قرار ندادند .
( د ) انتساب جاه طلبی و صرفا حكومت خواهی به امام حسین (ع) با تصویری كه خود اهل سنت از آن حضرت ارائه كرده اند ، در تضاد است . آنان خود گزارش كرده اند كه آن حضرت در شبانه روز ، هزار ركعت نماز می خواند . و در هنگامی كه عبیدالله بن زیاد به سر مبارك امام حسین در دار الاماره اهانت كرد و واكنش یكی از اصحاب را كه حاضر بود برانگیخت و گفت : این ، سر كسی است كه از نظر پدر و مادر، بهترین فرد میان مردم و بهترین بندگان خدا بر روی زمین بود .
و فی هذه السنه وجه اهل الكوفه الرسل الی الحسین (ع) و هو بمكه یدعونه الی القدوم علیهم فوجه الیهم ابن عمه مسلم بن عقیل بن ابی طالب رضی الله عنه . . . قال مات معاویه و الولید بن عتبه بن ابی سفیان علی المدینه فأرسل الی الحسین بن علی لیأخذ بیعته فقال له أخرنی و ارفق فأخره فخرج الی المكه فأتاه أهل الكوفه و رسلهم أنا قد حبسنا انفسنا علیك و لسنا فنحضر الجمعه مع الوالی فاقدم علینا … قال فبعث الحسین الی مسلم بن عقیل بن ابی طالب بن عمه فقال له سر الی الكوفه … فخرج مسلم … و كتب مسلم بن عقیل الی الحسین بن علی یخبره ببیعه اثنی عشر الفا من اهل الكوفه و یأمره بالقدوم … .منبع مذكور در صفحه 303 می نویسد وقتی كه امام حسین (ع) با سپاه حُر رو به رو می شود از امام می پرسد از كجا و برای چه آمده ای امام در جواب فرمود من بنا به دعوت شما كوفیان آمدم و دو تا خورجین را كه مملو از نامه های كوفیان بود به حر نشان می دهد و می فرماید اگر به دعوت و عهد خود باقی نیستند و از آمدن من كراهت دارید از همان جایی كه آمده ام بر می گردم ، اما حُر گفت من از این نامه ها و دعوت ها اطلاع ندارم و از جمله دعوت كنندگان نیستم و و نگذاشت كه امام بر گردد و گفت یا پیش بن زیاد به كوفه می روی یا این كه راه دیگری كه نه برگشت باشد و نه به كوفه ، امام به طرف نینوا حركت كرد.
نظریه دوم : مأموریت ویژه و شخصی
عده ای از علمای اهل سنت ، پس از نقل برخوردهای متفاوت عده ای از اصحاب چون عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس مبنی به واداشتن امام حسین از هرگونه واكنش های منفی در برابر حاكمیت یزید و تشویق آن حضرت از سوی عبدالله بن زبیر برای قیام بر ضد امویان ، شرایط قیام را نامساعد پنداشته اند . با توجه به شخصیت بی مانند علمی ، اجتماعی و دینی سید الشهدا و آگاهی آن حضرت از اوضاع جامعه آن روز ، به ویژه گذشته كوفیان ، سرانجام به این نتیجه رسیده اند كه آن بزرگوار مأموریت ویژه داشته ، و شاید این مأموریت را از راه رویایی كه به گونه ای از سوی پیامبر بدو الهام شد و آن حضرت امام را به قیام و خروج به سوی عراق دعوت كرد ، به دست آورده است . یكی از افرادی كه این نظریه را طرح كرده است ، محمد ایزد درویزه ، حاشیه نویس العواصم من القواصم است . او پس از بررسی و گزارش اجمالی هشدار برخی اصحاب در مورد قیام بر ضد یزید و توجیهات مختلف به نفع حكومت یزید ، رویای امام حسین را در مدینه به دستور پیامبر مبنی بر قیام وی مطرح كرده و افزوده است : قیام حسین بن علی ، منطق خاص خودش را داشت و او از این جهت دست به قیام زد كه برای دیگران نه قابل توجیه است و نه منطقی و قابل دفاع .دكتر ابراهیم علی شعوط یكی از نویسندگان معاصرنیز به این نظر است و می نویسد:به اندازه روایات راویان كه به ما رسیده است و همین طور به دلیل تمایلی كه در موضع گیری صحیح در این مهم ترین قضیه تاریخی بین عاطفه و عقل داری، می گوییم همه شواهد بر این دلالت دارد كه موضع یزید خلیفه در برابر حسین كه بر او خروج كرد،كاملا طبیعی و مطابق موازین طبیعی بود، همان گونه كه میل ارتكازی در فطرت انسان برای محافظت حكومت و سلطنت حكم می كند و چه بسا مصالح عمومی نیز چنین اقتضایی دارد ، چنان كه شواهد به طوری كه بر این امرتأكید می كند كه موضع حسین نخست در برابر ناصحان ، دوم در مقابل یزید ، غیر طبیعی و مخالف مألوف بشری و مدلول نوامیس پنهانی است .مبنای این نظریه بر پایه گزارشی است كه در برخی متون تاریخی آمده و امام حسین بر اساس آن فرموده است : من در رویایی ، پیامبر را ملاقات كردم و رسول خدا به من دستوری فرمود و الان بر اساس آن به پیش رفته ، عمل می كنم. همینطور بنا بر بعضی روایات ، پیامبر فرمود : (خداوند می خواهد تو را شهید و كشته ببیند ) . در برخی روایات هم آمده است كه حضرت فرموده است : ( ان الله شاء ان یراهنّ سبایا ) خداوند خواسته است اهل بیت امام حسین را اسیر بنگرد این نظریه مورد نقد و نقادی قرار گرفته كه به این صورت بیان می شود. (3) این به جای پاسخ به سوالی در مورد انقلاب كربلا و قیام تاریخی امام پرسش های گوناگونی پدید می آورد ، بدون آنكه پاسخ آنها را ارائه كند ،كه می توان به پرسش های زیر اشاره كرد كه اگر فلسفه انقلاب حسین آن چیزی باشد كه شما اشاره كردید و آن رویای امام باشد پس آن حضرت:
الف ) چرا در مدینه باقی نماند و شهادت خود و اسارت عیالش را در آن شهر پذیرا نگردید؟
ب ) چرا در مكه بر اقامت خود نیفزود شهادت و اسارت را در آن شهر استقبال نكرد ؟
ج) چرا به كوفه رفت ؟ اصولا دعوت كوفیان و حركت آن حضرت به سوی كوفه چگونه قابل توجیه است؟
دوماً : روایت یاد شده ، در هیچ یك از منابع متقدم و معتبر عاشورا از دیدگاه اهل سنت وارد نشده و در سراسر گزارش طبری از ابو مخنف ازیدی وجود ندارد .همین طور در منابع پسین مانند الفتوح بن اعثم كوفی ، تذكره الخواص سبط بن جوزمی ، الارشاد ، مقتل خوارزمی و دیگر منابع هم نیامده است و به همین دلیل ، نمی تواند معتبر باشد.در صورت وجود چنین گزارش هایی در منابع تاریخی یا حدیثی ، نمی تواند در برابر گفته ها ، نامه ها و خطبه های فراوان امام حسین مقاومت كند كه در آنها ، به روشنی فلسفه انقلاب خود را بیان كرده است و عوامل گوناگون حركت تاریخی خود را برشمرده است علاوه بر خطبه ها و نامه های امام حسین كه در منابع اهل سنت آمده است و حضرت در آن فلسفه قیام خود را بیان كرده است، جملات دیگری نیز دارد كه فلسفه صرفا شهادت طلبی و تكلیف خصوصی او در انقلاب كربلا با آنها نیز سازگار نیست و آن اصرار حسین بن علی است .آیا تن دادن به جبر و داشتن تكلیف ویژه و حكم اختصاصی ، می تواند قیام تاریخی او را اسوه قرار دهد ، او را الگوی مسلمانان و سرمشق دیگران قرار دهد دیگران به او اقتدا كرده ، راه و رسم او را پیشه سازند؟
نظریه سوم : سرپیچی از بیعت یزید و ابن زیاد
تعداد زیادی از اندیشمندان اهل سنت با آنكه درباره ویژگی ها ، باورها و كارنامه یزید و شخصیت امام حسین و دیگر مسایل مربوط ، از انصاف نگذشته اند ، انتقال قدرت به او را نامشروع و بدعت تلقی كرده اند ، ولی در مورد فلسفه قیام كربلا دچار اشتباه شده ، آن را تنها در واكنش به بیعت خواهی یزید یا حتی رد بیعت و تسلیم نشدن به عبیدالله بن زیاد دانسته اند.گرچه همه به یك روش سخن نگفته اند ، اینها طرح چنین فلسفه ای را برای انقلاب كربلا به طور مستقیم یا غیر مستقیم با ندامت و پشیمانی یزید و به اصطلاح همدردی و خوشرفتاری او با اسیران كربلا پیوند و گره زده ، خواسته اند نشان دهند كه یزید هم از رخداد كربلا راضی نبود و میزان دشمنی او با حسین تا این حد نبوده اینها مسأله امان خواهی و صلح طلبی امام حسین را با تأكید گزارش كرده اند.این دسته از اهل سنت باور كرده اند كه امام حسین نخست دعوت مردم كوفه را جدی پنداشت و به آن اعتماد كرد و عازم آن شهر شد ، ولی پس از شهادت مسلم بن عقیل ، تصمیم وی تغییر یافت و به یكی از این سه اقدام راضی شد :
بازگشت به مدینه.
رفتن به یكی از مرزهای جهان اسلام .
تسلیم شدن به یزید نه به ابن زیاد .
اما بن زیاد او را وادار به جنگ كرد و تنها تسلیم شدن به خودش را راه فرار از جنگ معرفی كرد .امام حسین نیز از این ننگ سرباز زد و حاضر نشد دست بیعت به عبیدالله بدهد . علاوه بر این عده ای از اهل سنت ، با طرح گزارش های بی اساس و بی پایه برخی منابع مبنی بر حسن رفتار یزید با اسیران و اظهار حزن و اندوه برای حسین بن علی دلیل دیگر برای ادعای شان دانسته اند و فلسفه عاشورا را در رد بیعت با ابن زیاد از سوی امام حسین و انعطاف پذیری ابن زیاد در برابر امام حسین جسته اند از این رو ، ابن زیاد مورد نفرین یزید قرار گرفت .در واقع به نظر این افراد ، اگر امام حسین با ابن زیاد بیعت می كرد و یا ابن زیاد بیعت حسین با یزید را قبول می كرد هرگز فاجعه كربلا پدید نمی آمد.
این نظریه چنین نقد شده است كه: این نظریه بر مبنای سه عنصر شكل یافته و با اثبات آنها قابل بررسی است:
اعتماد به مردم كوفه ، پذیرش بیعت یزید از سوی امام حسین و نارضایتی یزید از قتل امام حسین و اظهار حزن و اندوه او در این باره و خوش رفتاری او با اسیران كربلا.با دقت و تأمل در منابع تاریخی ، بی پایه هر سه عنصر به دست می آید و پس از اثبات واهی بودن آنها ، این نظریه نیز بدون پشتوانه می شود ارزش علمی و واقعیت نمای خود را از دست می دهد . چنان چه درمنابع تاریخی ثابت شده كه آگاهی و شناخت امام حسین از مردم كوفه ، بیش از هر كس بود و بی وفای آن مردم چنان آشكار بود كه حتی دیگران چون عبدالله بن عمر آن را گوش زد كردند .به همین دلیل ، اعتماد به مردم كوفه و دعوت آنان نمی تواند كل فلسفه قیام كربلا باشد.
پذیرش بیعت از سوی امام حسین به شدت مورد تكذیب تاریخ نگاران قرار گرفته است . طبری از عقبته بن سمعان كه از مدینه تا مكه و از آنجا تا كربلا و شهادت امام حسین را همراهی كرده است نقل می كند كه در تمام مدت ، امام حسین از مدینه تا عاشورا بر رد بیعت یزید پای فشرد و حتی یك بار حاضر نشد بیعت او را بپذیرد .و حتی مهمترین هوادار یزید در میان اهل سنت یعنی ابوبكر بن عربی و شارحان كتابش از جمله محمد عزت دروزه ، بر این حقیقت اعتراف ، و رد بیعت یزید را موضع ثابت و انعطاف ناپذیر حسین بن علی معرفی كند .
مسئله حزن و اندوه یزید نیز تظاهر و فریبی بیش نبود و تاریخ نگاران اهل سنت خود تصریح كرده اند كه یزید در آغاز ، سر بریده امام حسین را به چوب زد و می خواست عیال او را به شامیان اهدا كند یا بفروشد . اما بر اثر فعالیت های اسیران ، به ویژه امام سجاد و عمه اش زینب مردم شام بیدار گردیدند خشم و نفرت عمومی بر ضد یزید و عمال او بر انگیخته شد . در نتیجه یزید مجبور گردید سرانجام تظاهر به اندوه نموده از جنایات خود اظهار ندامت كند .
نظریه چهارم : انتقام خون مسلم بن عقیل .
یكی از انحرافات روشنی كه در برخی منابع تاریخی اهل سنت راه یافته ، طرح انتقام جوی مسلم بن عقیل از سوی بازماندگان وی و سپس تایید آن از سوی حسین بن علی است . طبری در یكی از گزارش های خود درباره حوادث و اخباری مربوط به سفر امام حسین بسوی عراق آورده است : بكیر بن المشعبده گفت : بلی من از كوفه خارج نشدم تا آنكه مسلم وهانی بن عروه به قتل رسیدند . و آن دو را در حالی دیدم كه با پای شان در بازار كشیده می شدند… حسین بن علی گفت:انا لله و انا الیه راجعون رحمت الله علیهما و این كلمات را چندین بار تكرار كرد … بنی عقیل با شنیدن قتل مسلم گفتند تا انتقام نگیریم آرام نمی گیریم یا آنكه آنچه را برادرم چشید ما بچشیم … حسین پس از مشاهده این وضعیت ، بسوی ما نگاه كرد و گفت : هیچ خیری در زندگی بعد از آنان وجود ندارد . این راویان گفتند : پس دانستیم كه عزم آن حضرت بر ادامه سفر جزم گردیده است .این نظریه چنین نقد شده است ، این نطریه بنا بر مبانی اعتقادی اهل سنت ، ضعیف تر از آن است كه مورد توجه قرار گیرد و درستی اخبار آن پذیرفته شود ، زیرا این نظریه ، بر انتقام جوی بی هدف و كینه جوی شخصی تاكید دارد و آنكه امام حسین با پیروی نزدیكان مسلم بن عقیل ، ندای انتقام سر داد و با اظهار احساسات آنان به انتقام جوی وادار شد . این در حالی است كه شرایط لازم برای انتقام و خون خواهی فراهم نبود .اهل سنت خود در منابع نخستینش امام حسین را جزء اهل بیت دانسته اند كه خداوند خود در باره آنان فرموده است : انما یرید لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا ، همانا خداوند اراده كرده است تا پلیدی را از شما خاندان پیامبر بردارد و به شما پاكی كامل بخشیده است.
در احادیث فراوان ، آن حضرت از سوی پیامبر بعنوان ( سبط من الاسباط ) ، (( سید الشباب اهل الجنه )) ، ( بضعه منیً ) معرفی شده است و رسول گرامی اسلام تأكید كرده است : خداوندا كسی كه حسین را دوست بدارد ، دوست بدار بنا بر این ، آیا قیام ، شهادت و اسارت خاندان ، بر اساس خون خواهی صرف در مورد آن حضرت مفهوم دارد ؟ در هیچیك از این منابع ، تردید و سستی امام حسین در مورد ادامه حركت وی بسوی كوفه گزارش نشده است تا مسئله شهادت مسلم بن عقیل سبب عزم دوباره وی بر ادامه سفر و مقابله با حكومت یزید شده باشد . امام حسین از همان آغاز حركت بسوی كوفه ، اهدافی روشن و عزمی جزم داشت و در ادامه نیز هرگز نه در مكه و نه در مسیر های منتهی به كربلا و حتی عاشورا ، كمترین تردیدی در عزم او وارد نشد و تردیدی در انتخاب راه و پیمودن مسیر نشان نداد .
نسبت دادن انتقام خواهی و احساسات گرای به حسین بن علی ، علاوه بر ایراد اعتقادی و دینی ، اشكال عقلی نیز دارد و آن نبود شرایط مناسب برای خون خواهی و انتقام طلبی است ،زیرا با شنیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل ، بی وفای و عهد شكنی مردم كوفه آشكار شده ، افراد خیلی معمولی و حتی نا آگاهان بر شكست ظاهری قیام امام حسین اطمینان پیدا كردند . با وجود چنین اطمینانی درباره شرایط نا مساعد و پیش بینی شكست قیام از سوی همگان ، چگونه می توان اقدام به خون خواهی كرد ؟ آیا این اقدام در صورت نداشتن ایراد شرعی ، جزء خود كشی مفهومی دارد ؟ آیا چنین اقدامی ، از رهبری آگاهی چون حسین قابل تصور است و شخصیت و مقام وی ، چنین احتمالی را ممكن می سازد ؟
دیدگاه مذكور ، با دیگر گفته ها و اظهار مواضع آن حضرت كه در مواقع گوناگون و شرایط متفاوت بیان شده است ، سازگاری ندارد .این خطبه ها و سخنان - كه ذكر می شود - اهداف و فلسفه انقلاب كربلا را بیان داشته ، برای همگان و تاریخ روشن می سازد ، در سخنان آن حضرت ، حتی یك مورد نیز خون خواهی مسلم بن عقیل ، هر چند به عنوان زمینه یا بخشی از اهداف آورده نشده است .اگر انتقام مسلم بن عقیل به عنوان عامل وجودی یا حتی یكی ا ز این عوامل در انقلاب كربلا مطرح می بود ، باید از این زمان به بعد ، به عنوان یكی از اهداف از سوی امام حسین اعلام می شد و در روز عاشورا ، از زبان آن حضرت یا یكی از یاران وی مطرح می شد و در تاریخ گزارش می شد . این منبع نقل می كند كه فحدثنی ذكریا بن یحیی الضریر … قال حدثنا عمار ادهنّی قال قلت لأبی جعفر حدّثنی مقتل الحسین قال فأقبل حسین بن علی بكتاب مسلم بن عقیل كان الیه حتی اذا كان بینه و بین القادسیه ثلاثه امیال لقیه الحر بن یزید التمیمی فقال له این ترید قال أرید هذا المصر قال له ارجع فانی لم ادع لك خلفی خیراً ارجوه فهّم ان یرجع و كان معه اخوه مسلم بن عقیل فقالوا ولله لا نرجع حتی نصیب بثأرنا أو نقتل فقال لا خیر فی الحیاه بعدكم فسار فلقیته أوائل خیل عبیدالله فلما رأی ذالك عدل الی كربلا فأسند ظهره الی قصباء و خلاً كیلا یقاتل الا من وجهٍ واحدٍ فنزل ابنیه و كان اصحابه خمسه و اربعین فارساً و مأته راجل و …
نظریه پنجم : عدم فلسفه روشن و ابهام
برخی از دانشمندان اهل سنت هرچند در آغاز گفتار خود مبهم بودن فلسفه قیام عاشورا را ذكر كرده اند یا این انقلا ب بزرگ را بدون مصلحت دینی و دنیایی معرفی كرده اند ولی در ادامه حرفش مستقیم یا اشارتاً به فلسفه آن پرداخته ، مسأله اعتماد به كوفیان و پاسخ به دعوتهای مكرر آنان را مطرح كرده اند یا به اصطلاح دستیابی به حكومت یا قدرت طلبی را انگیزه ای برای آن برشمرده اند .در مجموع با آن همه كلمات ، خطبه ها و سخنانی كه از امام حسین و هواداران وی در منابع اصیل اهل سنت مانند تاریخ طبری ، تاریخ یعقوبی ، آثار مسعودی ، بن اعثم كوفی ، ابوالفرج اصفهانی ، بن جوزی ، الكامل ، مقتل خوارزمی و دیگر مآخذ مربوطه هست ، باز اگر كسی اهداف قیام حسینی را مبهم بپندارد ، این مسئله نشان دهنده ناآگاهی مدعی از آنها ، و بی خبری محض او از حادثه عاشورا است.
نظریه ششم :
ایجاد عدالت اجتماعی است این نظریه به معاصران روشنفكر آنان تعلق دارد ، معرفی قیام عاشورا به عنوان انقلاب طبقاتی است كه بر ضد به اصطلاح طبقه برخوردار و ستمگر و برای عدالت اجتماعی و به نفع طبقه محروم شكل گرفت .نوگرایان اهل سنت در قرن های اخیر، با تأثیر پذیری از تفكرات ماركسیستی و سوسیالیستی ، عاشورا را با این رویكرد تحلیل كرده اند ، آنها قیام امام حسین و عاشورا را بیش از آنكه با دید دینی و با استمداد از مبانی اسلامی تجزیه و تفسیر كنند ، تقابل دو طبقه حاكم و محكوم یا برخوردار و محروم را اصل قرارداده ، حركت عاشورا را در مقابل حاكمان ستمگر و گروه برخوردار دانسته اند و آن را مبارزه طبقاتی و صرفاً حركت عدالت طلبانه شمرده اند . یكی از پژوهشگران در این باره می نویسد : بین اهل تسنن ، نویسندگان نوگرایی پیداشده اند كه تصویر نسبتاً قابل قبول یا در خور تأملی را از نهضت امام حسین بدست می دهند .این نویسندگان … ماجرای حسین را نه تنها یك حادثه كوچك و بدون هدف ، كه در آن بدون اطلاع خلیفه امام را به شهادت رسانده باشند نمی دانند بلكه عاشورا و شهادت امام حسین اساساً تقابل صریحی است بین دو ایدئولوژی و نگرش به سرنوشت طبقات محروم و ستم دیده جامعه ، بنابر این ، قیام حسین پیش از آنكه از ناحیه مذهبی ایضاح و تحلیل شود ، باید از جهت اصول یك مبارزه طبقاتی برای رهایی محرومان از سلطه حكومتی استشمارگر و طبقه سرمایه داری مورد بررسی قرارگیرد .پژوهشگر مذكور در ادامه بعضی نواندیشان اهل سنت را- كه عمدتاً به كشور مصر تعلق دارند ، چون محمود العقاد ، ابراهیم عبدالقادر المازنی ، دكتر طه حسین ، محمد كامل النبا ، خالد محمد خالد ، سید جلال حسینی ، محمد غزالی و دیگران - نام می برد كه به این رویكرد توجه داشته اند و فلسفه انقلاب كربلا را عمدتاً با رویكرد اقتصادی و عدالت اجتماعی نگریسته اند و انقلاب كربلا را حركت محرومان در برابر ثروتمندان یا طبقه فرودست در مقابل طبقه فرادست دانسته اند. این نظریه نیز مورد نقد قرار گرفته است. به این صورت كه : تغییر صرفا مادی و اقتصادی ، بیش از دیگر تغییرها از نهضت حسینی و فلسفه آن فاصله دارند و نمی تواند با آرمان حسینی ، واقعیت های تاریخی و وضعیت جامعه هم خوانی داشته باشد ، زیرا :
(الف) رهبری این انقلاب را امام حسین به عهده داشت و آن حضرت از نظر مسائل مادی و اقتصادی بدان اهمیت نمی داد و آن را تعیین كننده نمی دانست ، بلكه در زهد ، پاكی و ساده زیستی بی مانند بود ، هر چند عدالت اجتماعی و اقتصادی ، یكی از آرمان های اصلی او را در همه امور تشكیل می داد . پس آن را نمی توان محرك قیام و شهادت او دانست . مردم هوادار او نیز كه در كوفه استقرار داشتند ، به هیچ وجه ضعیف تر و محروم تر از دیگر نقاط چون بصره ، مكه ، خراسان ، سیستان و مصر نبودند .از این نظر این نظریه فاقد پشتوانه تاریخی است.
(ب) هواداران این نظریه ، كم ترین توجهی به پیام ها ، نامه ها و خطبه های امام حسین ، بازماندگان و یاران آن حضرت نكرده اند.در هیچ یك از این آثار باقی مانده ، موضوع مبارزه طبقاتی و اقتصاد اصل قرار نگرفته و حتی بدان اشاره هم نشده است. هر تحلیلی باید بر اسناد آمارو ارقام مثبتی باشد و از این جهت نیز این دیدگاه فاقد ارزش علمی است.
(ج) با این همه ، نمی توان مسئله عدالت طلبی را از فلسفه انقلاب كربلا به دور دانست و می توان با ارزش هایی كه امام در صدد احیای آن ها بود ، عدالت اجتماعی را نیز چشید و جامعه را از نظام ظالمانه و دو قطبی رهانید ، به عدالت هر چند نسبی كشاند .منبع مذكور در ادامه فلسفه انقلاب كربلا را از دیدگاه خود امام حسین بیان می كند
(طبق گزارشات كه در منابع اهل سنت ذكر گردیده ) : با تأمل و بررسی سخنان امام حسین كه در منابع اهل سنت گزارش شده است ، می توان اهداف متعدد و فلسفه جامع این انقلاب بزرگ تاریخی را به دست آورد كه با صراحت هر چه تمام ، انواع شبهه ها و سوالات مربوط در این زمینه را پاسخ دهد .انقلاب كربلا كه یكی از مهم ترین پدیده های اجتماعی بود و چون دیگر پدیده های اجتماعی ، جهات گوناگونی داشت و از فلسفه جامع و عوامل متعددی پیروی می كرد . طبعا نادیده گرفتن این جامعیت و تكیه بر یك بعد و به طور كلی هرگونه یكسونگری ، بزرگترین آفت در فهم صحیح آن به شمار می رود.علاوه بر این ، تنها جامع نگری و ملاحضه همه جانبه عواملی كه فلسفه آن را تشكیل می دهند، نمی تواند تمام این حقیقت را در این باره روشن سازد ، بلكه مسئله مهم تر از آن ، سهم درخور و مناسب برای هر یك از عوامل و به حساب آوردن هریك از جهات به اندازه استحقاق آن ، روی دیگر این سكه است . روی هم رفته ، در سخنان امام حسین كه برای تبیین و اعلام فلسفه قیام خویش بیان كرده ، عنصری كه بیش از همه بر آن تأكید شده است ، عمل به تكلیف الهی و انجام وظیفه دینی است . حضرت ، این تكلیف الهی را در پاسخ عبدالله بن جعفر با صراحت بیان می كند : (( من مأمور به تكلیفی شده ام و بر اساس آن حركت می كنم )).در مسیر مكه به كوفه هم ، هنگامی كه با سپاه بن یزید مواجه می شود از طرف آن ها با تكلیف رفتن به كوفه بیعت با یزید یا توقف در مكانی غیر از كوفه و مدینه رویرو می گردد ، خطاب به یارانش چنین می فرماید : هركسی سلطان ستمگری را مشاهده كند كه محرّمات الهی را حلال می شمارد ، پیمان خدا را می شكند ، مخالف سنت پیامبر است و در میان مردم با گناه و خصومت رفتار می كند و او را با كردار و گفتار تغییر ندهد ، بر خداوند سزاست كه آن شخص را در جایگاه سلطان مزبور وارد كند . آگاه باشید ! امویان و كار گزاران آن ها ، پیروی شیطان را ملتزم شده اند ، اطاعت خداوند را ترك گفته اند و به طور آشكار مرتكب فساد می گردند و حدود الهی را به تعطیلی كشانده اند و در بیت المال مسلمانان تبعیض و انحصار روا می دارند و محرمات الهی را حلال می دانند و حلال الهی را حرام می شمارند .امام در جایی دیگر خطاب به همرزمان خود و شاید به لشكر حر بن یزید كه آنان را مراقبت می كرد فرمود : شما در جریان هستید ، شرایطی پیش آمده است كه مشاهده می كنید دنیا و زمانه دگرگون شده اوضاع تیره و زشت گردیده … آیا مشاهده نمی كنید كه به حق عمل نمی شود و از باطل جلوگیری نمی شود ( در چنین اوضاعی ) باید مومن برای ملاقات خداوند ( شهادت ) آماده باشد و من مرگ در این راه را ، جز شهادت و زندگی با ظالمان را جز ننگ نمی بینم . امام حسین در این خطبه ها عوامل گوناگونی را كه در قیام او نقش داشته و در كل ، فلسفه انقلاب كربلا را تشكیل می دهد ، بیان كرده ، و معضلات مختلف جامعه آن روز ، به ویژه حاكمان اموی را برشمرده است .
در واقع آن حضرت بر اساس وظیفه الهی و احساس تكلیف شرعی با عوامل ذیل به مبارزه برخواست:
حاكم ستمگر
حرام خواری و بدعت گذاری
سنت شكنی
ستم و زورگویی با مردم
به حق عمل نشدن و از منكرات نهی نشدن و …
و این مبارزه را وظیفه هر مسلمان و مومن می داند و تصریح می كند كه زندگی در چنین شرایطی جز ذلّت نیست و مرگ را در راه مبارزه با این همه انحرافات سعادت می شمارد .امام در سخنان یاد شده ، به طور صریح اهداف نهضت خود را بیان داشته و در آنها ، هیچ اشاره ای به دعوت مردم كوفه نكرده بلكه دعوت اهل كوفه را در گفت و گو با آنها مطرح كرده است .